جدول جو
جدول جو

معنی بازگردانیدن

بازگردانیدن((گَ دَ))
مرجوع کردن، پس فرستادن
تصویری از بازگردانیدن
تصویر بازگردانیدن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با بازگردانیدن

بازگردانیدن

بازگردانیدن
رجعت دادن. اعاده دادن. بازفرستادن. واپس دادن. (ناظم الاطباء). رَجع. عودت دادن. ارجاع: اسماعیل را بنواخت و خلعت داد و به نیکوئی بازگردانید. (تاریخ سیستان). مرا به نیکوئی با گروهی بزرگ از غلام و بنده بازگردانید. (تاریخ سیستان). چون ترا بازگردانیدند مهره ها ساکن شدند. (تاریخ بیهقی). جمله پیش من دویدند بر عادت گذشته و ندانستند که مرا به عذری باز باید گردانند. (تاریخ بیهقی). رسول او را بخوبی بازگردانیدند. (تاریخ بیهقی). چندانکه سعی کردند که او را بازگردانند نتوانستند. (قصص الانبیاء ص 199). رسولان را خلعت داد و بازگردانید. (قصص الانبیاء ص 166). و سگ در دنبال افتاد، هرچند بازگردانیدند نگردید. (مجمل التواریخ و القصص). گفت اگر بدین جامه که پوشیده ام قناعت کنی دریغ نیست، ملاح طمع کرد و کشتی بازگردانید. (گلستان) ، نزاع و معارضه با هم، پوست درخت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

باز گردانیدن

باز گردانیدن
مراجعت دادن باز فرستادن باز گشت دادن، پس فرستادن مسترد کردن
باز گردانیدن
فرهنگ لغت هوشیار