جدول جو
جدول جو

معنی بازارگرمی

بازارگرمی((گَ))
زبان بازی برای تبلیغ متاع خود، مهارت در جلب مشتری
تصویری از بازارگرمی
تصویر بازارگرمی
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با بازارگرمی

بازارگانی

بازارگانی
سوداگری، بازرگانی، بیع و شری، تجارت، داد و ستد، خرید و فروش، معامله، سودا، حرفۀ تجارت، تجارت پیشه:
کسی را که نام است و دینار نیست
ببازارگانی کسش یار نیست،
فردوسی،
بدو (پیران) گفت رستم ترا کهترم
بشهر تو کرد ایزد آبشخورم
ببازارگانی از ایران بتور
بپیمودم این راه دشوار و دور،
فردوسی،
و گر بر ستاننده دارد سپاس
ز بخشنده بازارگانی شناس،
فردوسی،
بعوض شبه گوهر سرخ یابی
از او چون کند با تو بازارگانی،
فرخی،
ز پاکیزگی شهر و از خرمی ده
روان گشت بازار بازارگانی،
فرخی،
بی تو ای جان زندگانی میکنم
مایه نی بازارگانی میکنم،
انوری،
بده یک بوسه تا ده واستانی
از این به چون بود بازارگانی،
نظامی،
لغت نامه دهخدا

بازار گرم

بازار گرم
بازار بارونق، رایج، پرخریدوفروش، بسیارمعامله
لغت نامه دهخدا