جدول جو
جدول جو

معنی بازار شکستن

بازار شکستن((شِ کَ تَ))
از رونق و رواج انداختن
تصویری از بازار شکستن
تصویر بازار شکستن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با بازار شکستن

بازار شکستن

بازار شکستن
از رونق و روایی و رواج انداختن:
بر من آن بت بازار نیکوان بشکست
کجا چنان بت باشد که را بود بازار؟
فرخی.
زنجیر صبر ما را بگسست بند زلفی
بازار زهد ما را بشکست عشق خالی.
خاقانی.
بازار حسن جملۀ خوبان شکسته ای
ره نیست کز تو هیچ خریدار بگذرد.
سعدی.
کرشمه ای کن و بازار سامری بشکن
بغمزه رونق و ناموس سامری بشکن.
حافظ.
همت مردانه میخواهد گذشتن از جهان
یوسفی باید که بازار زلیخا بشکند.
صائب (از آنندراج).
بازار او شکسته نگردد بقول خصم.
خورشید را ز راه کجا افکند غبار؟
عمادی شهریاری
لغت نامه دهخدا

ناهار شکستن

ناهار شکستن
رفع گرسنگی کردن با خوردن: و ترا (گربه) با خویشتن آشنائی نمی بینم جز آنکه به خوردن من (موش) ناهار بشکنی. (کلیله و دمنه).
به طبع گرسنه چشم حمیت اندیشم
که جز به نعمت جود تو نشکند ناهار.
عرفی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

بازار جستن

بازار جستن
یافتن بازار. بدست آوردن بازار. تَسَوﱡق. (دهار) (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی)
لغت نامه دهخدا