جدول جو
جدول جو

معنی بارفیکس

بارفیکس
میله ای که به طور افقی روی دو پایه عمودی نصب شده و روی آن نرمش و ورزش خاصی انجام می دهند
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با بارفیکس

بارفیکس

بارفیکس
در ژیمناستیک، میلۀ افقی که روی دو پایه یا دو ستون بلند نصب می کنند و پس از آویزان شدن از آن، حرکات تعادلی، قدرتی و چرخشی انجام می دهند
بارفیکس
فرهنگ فارسی عمید

باریاکس

باریاکس
نام مردی مادی است که تیار راست بر سر گذارده خود را شاه ماد و پارس میخواند، وی بر دست آتروپات والی ماد اسیر شده بود و وی او را با دیگر همدستانش در پاسارگاد بحضور اسکندر آورد و بنا به امر اسکندر با زجر بقتل رسیدند، (از ایران باستان ج 2 ص 1870)
لغت نامه دهخدا

باربیکی

باربیکی
عمل و شغل باربک بزرگ دربار. (از دمزن). رجوع به باربک شود
لغت نامه دهخدا

باربیک

باربیک
ترکی از پارسی بگ و بیک برابر با بزرگ و والا بر گرفته از واژه بغ پارسی است بار بد بار سالار
فرهنگ لغت هوشیار

باریکی

باریکی
باریک بودن، کنایه از نازکی و لطافت، کنایه از لاغری
باریکی
فرهنگ فارسی عمید