جدول جو
جدول جو

معنی بارع

بارع((رِ))
نیکو، کسی که در دانش و کمال بر دیگری برتری دارد
تصویری از بارع
تصویر بارع
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با بارع

بارع

بارع
نیکو، فائق، کسی که در علم و فضل یا جمال بر دیگران برتری دارد
بارع
فرهنگ فارسی عمید

بارع

بارع
نعت از براعت و بروع. آنکه در فضل تمام و کامل باشد و از اصحاب در دانش و مانند آن درگذرد. (از منتهی الارب). آنکه در مهتری زَبَرِ همگنان شده باشد. (مهذب الاسماء). برتری یافته بر همگنان خویش در دانش. (از اقرب الموارد). آنکه در مهتری زَوَرِ همگنان شده باشد. (مهذب الاسماء). فائق و افزون از همسران. (آنندراج) : ابوالفضل در لطایف ادیب بارعی بود. (ترجمه تاریخ یمینی). رجوع به ناظم الاطباء شود، منسوب است به بارق که جبالی است که منزلگه ازد میباشدکه بگمان من در بلاد یمن باشد. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا

بارع

بارع
ابوعبدالله حسین بن محمد بدری بغدادی (443-524 هجری قمری) (1051-1130 میلادی). یکی از مشاهیر شعر است که در سال 443 در محلۀ بدریۀ بغداد متولد شد و در سال 524 هجری قمری درگذشت و در اواخر عمر نابینا شد. در ادبیات و نحو و لغت دانشی بسزا داشت و به تدریس و افاضه مشغول بود. از معاصرینش ابن الرومی و ابن الهباریه با وی مداعبه و ملاطفه داشته اند. وی آثاری از خود بجای گذاشته و دیوان مرتبی دارد. (از قاموس الاعلام ترکی ج 2). حسین بن محمد بن عبدالوهاب از بنی حارث بن کعب و ادیبی از علمای لغت و نحو بود. خاندان وی غالباً شغل وزارت داشتند. برخی از نیاکان وی به وزارت معتضد و مکتفی عباسی نایل آمدند. او راست دیوان شعر و کتبی در ادب. وی در پایان زندگی کور شد. مولد و وفات او در بغداد بود. وی به بارع دباس نیز معروف است. (از الاعلام زرکلی ج 1 ص 258). مؤلف تاج العروس آرد: ابن الندیم نام وی را در ’تاریخ حلب’ آورده است. رجوع به روضات الجنات ص 248 شود
لغت نامه دهخدا