حمل بار و نقل کردن آن: حاجی تو نیستی شتر است ازبرای آنک بیچاره خار میخورد و بار می برد. سعدی. برد هر کسی بار درخورد زور گرانست ران ملخ پیش مور. سعدی (بوستان).
استعمال کردن. (ناظم الاطباء ذیل بکار). بعمل آوردن. (غیاث). در عمل آوردن. (آنندراج). عمل کردن. ترتیب دادن امور: این حرفها بجز در شمار بکار برند یانی. (التفهیم ص 55). رجوع به کار بردن شود.
حمل. (در تداول گناباد خراسان و بسیاری از شهرها نیز به این معنی آمده است). بار بر ستور نهادن. بار بر پشت خر و استر و مانند آن نهادن: قاطرها را بار کردن. حمل کردن. (ناظم الاطباء: بار) : کرب الناقه کروباً، بار کردن ناقه را. (منتهی الارب) : شتر بارکرده بدیبای چین بیاراسته پشت اسبان بزین. فردوسی. بیاورد آنگه شتر دو هزار همه باژ قنوج کردند بار. فردوسی. همان جامه و تخت و اسب و ستام ز پوشیدنیها که بردند نام چنان هم شتروارهابار کرد (خسرو پرویز) از آن ده شتر بار دینار کرد ببخشید بر فیلسوفان روم برفتند شادان از آن مرز و بوم. فردوسی. شتر سی هزار از درم بار کرد دگر نیم ازین بار دینار کرد. اسدی (گرشاسب نامه). بفرمود تا خزینه های روی زمین را بر ستوران بار کردند. (قصص الانبیاء). خواجۀ چین که ناقه بار کند مشک را ز انگژه حصار کند. نظامی. کنند آن هیونان از آن سنگ بار نمانند خود را در آن سنگسار. نظامی. راه در گنجدان غار کنند گنج بیرون برند و بار کنند. سعدی. خمدان را بار کرده ایم و کسی نیست که هیزم جمع آرد. (انیس الطالبین نسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف ص 31). در زلف چین فکند و مرا دل ز دست برد چون شام بشکفد سفری بار می کند. (از مطلعالسعدین).
ترتیب دادن امور: مردی بود نام او سوفرای، مردی بزرگوار بود اندر عجم از فرزندان منوچهر بود... فیروز را بر وی ایمنی بود و او را از سیستان طلب کرد و بر همه مملکت خویش کدخدای کرد و گنج خانه و عیال و سپاه که آنجا بماند همه به وی سپرد تا کار همی برد. (ترجمه طبری بلعمی) ، استعمال کردن. به کار زدن: پشیمان شوم، و چه سود دارد که گردنها زده باشند و خانمانها برکنده و چوب بی اندازه بکار برده. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 101). یا معمائی درآنجا بکار برم... پس لازم باد بر من زیارت خانه خداکه در میان مکه است سی بار. (ایضاً بیهقی ص 318)