جدول جو
جدول جو

معنی بار آمدن

بار آمدن((مَ دَ))
تربیت شدن (چه خوب چه بد)
تصویری از بار آمدن
تصویر بار آمدن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با بار آمدن

بار آمدن

بار آمدن
تربیت شدن. پرورده شدن. پرورش یافتن. بزرگ شدن:این طفل بد بار آمده است. مگر پشت تاپو بار آمدی ؟
لغت نامه دهخدا

بسر آمدن

بسر آمدن
بانتها رسیدن تمام شدن، مردن در گذشتن، جوش کردن بغلیان آمدن
بسر آمدن
فرهنگ لغت هوشیار

باز آمدن

باز آمدن
برگشتن، رجعت کردن، بازآوردن، تجدید کردن، برگرداندن
باز آمدن
فرهنگ لغت هوشیار

باز آمدن

باز آمدن
دوباره آمدن، برگشتن، به جای خود برگشتن، برای مِثال اگر آن طایر قدسی ز درم بازآید / عمر بگذشته به پیرانه سرم بازآید (حافظ - ۴۸۰)
باز آمدن
فرهنگ فارسی عمید

باور آمدن

باور آمدن
قبول کردن. پذیرفتن. راست پنداشتن. باور کردن:
نشان داده بود از پدر مادرت
ز بهر چه نامد همی باورت ؟
فردوسی.
لغت نامه دهخدا

ببار آمدن

ببار آمدن
بار دادن. باردار شدن. به ثمر رسیدن. مثمر شدن. حاصل آوردن. به میوه و گل نشستن درخت. گل و میوه آوردن:
مگردان بما بر دژم روزگار
چو آمد درخت بزرگی ببار.
فردوسی.
بسی برنیامد برین روزگار
که آزاده سرو اندر آمد ببار.
فردوسی.
آدم دیگرباره بر گاو شد و گندم بکشت و ببار آمد و بکوفت و پاک کرد. (قصص الانبیاء).
دانه به انبازی شیطان مکار
تا ز یکی هفتصد آید ببار.
نظامی.
هر آنکو نماند از پسش یادگار
درخت وجودش نیامد ببار.
سعدی.
لغت نامه دهخدا