جدول جو
جدول جو

معنی بادآهنج

بادآهنج((هَ))
دریچه، روزنه، دریچه ای که برای وزیدن باد باز کنند، بادآهنگ
تصویری از بادآهنج
تصویر بادآهنج
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با بادآهنج

بادآهنج

بادآهنج
دریچه یا روزنی که برای آمدن هوای تازه سازند. (آنندراج). دریچه و روزنه. (ناظم الاطباء). رجوع به بادخان و بادگیر شود
لغت نامه دهخدا

باد هنج

باد هنج
دریچه روزنه دریچه و روزنی که برای آمدن هوای تازه سازند
باد هنج
فرهنگ لغت هوشیار

باد آهنج

باد آهنج
دریچه روزنه دریچه و روزنی که برای آمدن هوای تازه سازند
باد آهنج
فرهنگ لغت هوشیار

بادآهنگ

بادآهنگ
صوت و نقش خوانندگی و گویندگی، انعکاس صدا، بادآهنج
بادآهنگ
فرهنگ فارسی معین

بادآهنگ

بادآهنگ
صوت و نقش خوانندگی و گویندگی را گویند. (برهان). صوت و نفس خوانندگی و گویندگی را گویند. بادنوا که بمعنی خوانندگی است. (آنندراج).
لغت نامه دهخدا

بادهنج

بادهنج
بادآهنگ، دریچه، روزنه، دریچه که برای وزیدن باد باز کنند
بادهنج
فرهنگ فارسی عمید

بادهنج

بادهنج
دودآهنگ. معرب بادآهنگ مرکب از کلمه باد و آهنگ بمعنی کشیدن. دودکش. هواکش. و رجوع به بادآهنج شود. دزی آرد: مرادف بادنج است بمعنی هواکشی که شبیه به دودکش بخاریست و برای تصفیۀ هوا بکار رود: بادهنج الی جانب المطبخ. (دزی ج 1 ص 47). و بعث الی ّ ببیت یسمی عندهم الخرقه (خرگاه) و هو عصی من الخشب تجمع شبه القبه و تجعل علیها اللبود و یفتح اعلاه لدخول الضوء و الریح مثل البادهنج و یُسد متی احتیج الی سَده و اتوا بالفروش و فرشوه. (ابن بطوطه، در ذکر سلطان برکی). رجوع به آهنگ شود. (شاید باجه از این کلمه شکسته ای است). للبرهان القیراطی فی بادهنج:
بنفسی امذی بادهنجاً موکلا.
(از کشکول)
لغت نامه دهخدا