جدول جو
جدول جو

معنی بادامه

بادامه((مِ))
پیله ابریشم، هر جنس گرانبها و نفیس
تصویری از بادامه
تصویر بادامه
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با بادامه

بادامه

بادامه
پیله ابریشم فیلق، نوعی از ابریشم که هنوز آنرا از هم نگشاده باشند، خرقه درویشان که از پاره های رنگارنگ دوخته باشند مرقع، رقعه و پینه که درویشان بر خود دوزند، خال گوشتی که از بشره آدمی برآمده باشد اژخ مانندی که از چهره شخص بر آید، گل چشم مانندی که از طلا و نقره یا از ابریشم سازند و بر کلاه طفلان دوزند، نگین و مهر انگشتری نگینی که بصورت بادام باشد، هر جنس مطبوع و نفیس
فرهنگ لغت هوشیار

بادامه

بادامه
پیلِۀ کِرمِ اَبریشَم، پردۀ نازکی که کرم ابریشم از لعاب دهن خود به دور خود می تند و در میان آن محصور می شود، پیله ها را به ترتیب مخصوصی گرم می کنند و می ریسند تا ابریشم به دست آید، نُوغان، پیلِه، فیلچِه، پِلِه
هرچه شبیه مغز بادام باشد مانندِ نگین انگشتری
خال گوشتی درشت که در پوست بدن پیدا شود، رقعه، پینه
در تصوف جامۀ درویشان که از تکه های رنگارنگ دوخته می شد
بادامه
فرهنگ فارسی عمید

بادامه

بادامه
پیلۀ ابریشم را گویند. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام). نوعی از ابریشم که هنوز آنرا از هم نگشاده باشند. (غیاث). فیلق. بادامچه:
ای که ترا به ز خشن جامه نیست
حکم بر ابریشم و بادامه نیست.
نظامی (از آنندراج).
کرم بادامه شو و هرچه خوری پاک برآر
تا لعاب دهنت بر سر افسر گردد.
نظامی.
همه رخ، گل، چو بادامه ز نغزی
همه تن، دل، چو بادام دومغزی.
نظامی.
لغت نامه دهخدا

بادامی

بادامی
منسوب به بادام. بصورت بادام: چشمان بادامی چشمان بشکل بادام، لوزینه لوزینج، لوزی (یعنی چهار ضلعی لوزی)، قسمی از حلویات نان بادامی، قالی هایی که در زمان قاجاریه در (سربند) بافته میشد نقشه آنهاشامل بوته های ترمه یی است. این بوته ها متن قالی را گرفته و از جهت شباهت به (گلابی) و (بادامی) معروف است. حاشیه آن نقشه ای از خطوط راه راه دارد
فرهنگ لغت هوشیار

بادامک

بادامک
نوعی بادام وحشی که در کوههای اطراف کرج در ارتفاعات 1400 متری میروید بارشین جرگه بادامچه، لوزه
فرهنگ لغت هوشیار

بادامچه

بادامچه
نوعی بادام وحشی که در دامنه های اطراف جاده تهران بکرج در ورد آورد و دره وردی وجود دارد بادامک
فرهنگ لغت هوشیار