جدول جو
جدول جو

معنی باجربزه

باجربزه((جُ بُ ز ِ))
لایق، شایسته، با قدرت، مدیر
تصویری از باجربزه
تصویر باجربزه
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با باجربزه

باجربزه

باجربزه
کسی که توانایی سرپرستی دیگران را دارد، شایسته، لایق
باجربزه
فرهنگ فارسی عمید

با جربزه

با جربزه
کسی که دارای جربزه است با قدرت مدیر مقابل بی جربزه
با جربزه
فرهنگ لغت هوشیار

بادروزه

بادروزه
هرروزه، چیزی که انسان هر روز به آن احتیاج داشته باشد، از قبیل خوراک و پوشاک، برای مِثال یکی جامه واین باد روزه ز قوت / دگر زاین همه بیشی و سیری است (سنائی - مجمع الفرس - بادروزه)
بادروزه
فرهنگ فارسی عمید

بادروزه

بادروزه
بادروژه. بمعنی هرروزه باشد. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا). عادت بود مستمر. عادت و کار هرروزه است چه غذا باشد چه لباس که هر روز پوشند یا کاری که هر روز کنند. معتاد. مألوف. چیزی که هر روز بکار برند و استعمال کنند چون جامه و لباس هرروزه و قوت هرروزه و کار هرروزه چنانکه در تاج المآثر گوید: لشکر اسلام جامه های بادروزه را به لباس حرب بدل کردند. سنائی گوید، مصرع: یکی جامه زین بادروزه ز قوت. و سوزنی گوید: که شد مدیح تو تسبیح بادروزۀ من. و بحذف دال نیز گفته اند، و در مقامات حمیدی گفته: که عروس را به پیرایۀ همسایه یک شب بیش نتوان آراست و آرایش بادروزه بسؤال و جواب دریوزه نتوان خواست. (از رشیدی).
مشرف ای شرف گوهر حمیدالدین
که شد مدیح تو تسبیح بادروزۀ من.
سوزنی.
رجوع به شعوری ج 1 ورق 190، و بادروز شود.
لغت نامه دهخدا

باتجربه

باتجربه
آزموده، حاذق، خبره، کارآزموده، کاردان، کهنه کار، مجرب
متضاد: بی تجربه، تازه کار
فرهنگ واژه مترادف متضاد