جدول جو
جدول جو

معنی باانضباط

باانضباط((اِ ض ِ))
منضبط، مرتب، کسی که کاملاً مقررات نظام را مراعات کند، مقابل بی انضباط
تصویری از باانضباط
تصویر باانضباط
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با باانضباط

باانضباط

باانضباط
بادیسیپلین، بانظم، مرتب، منضبط، مقرراتی، منظم
متضاد: بی انضباط، شلخته، نامرتب، نظم گریز
فرهنگ واژه مترادف متضاد

با انضباط

با انضباط
ساماندار آنکه انضباط دارد با نظم منضبط مرتب: شخص با انضباطی است مقابل بی انضباط، کسی که کاملا مقررات نظام را مراعات کند مقابل بی انضباط
فرهنگ لغت هوشیار

بی انضباط

بی انضباط
ناخوددار نابه سامان آنکه در هیچ چیز ضبط خود نتواند کرد، بی عصمت بی ترتیب بی نظم
فرهنگ لغت هوشیار

بی انضباط

بی انضباط
آن که در هیچ چیز نظم ندارد، بی عصمت، بی تربیت، بی نظم
بی انضباط
فرهنگ فارسی معین