آینۀ پیل: ز آیینۀ پیل و هندی درای خروش و نوا رفته تا دور جای. شمسی (یوسف و زلیخا). ز آیینۀ پیل و زنگ شتر صدف را شبه رست بر جای دُر. نظامی. شغبهای آیینۀ پیل مست همه شانه بر پشت پیلان گسست. نظامی. و رجوع به آینۀ پیل شود
دهل یا طبل بزرگ که آن را بر پیل مینواخته اند. و بعضی گفته اند جرس و درای و زنگ است که بر پیل آویزند: از ابر پیل سازم و از باد پیلوان وز بانگ رعد آینۀ پیل بی شمار. منوچهری. چون بلشکرگه او آینه بر پیل زنند شاه افریقیه را جامه فرو نیل زنند. منوچهری. فروغ آینۀ پیل تو بروز نبرد برون برد ز عذار قمر غبار کلف. بدر چاچی. و رجوع به آیینۀ پیل شود