معنی آهن داغ - فرهنگ فارسی معین
معنی آهن داغ
آهن داغ
داغ کردن بخشی از پوست تن جانور با آهن تفته برای نشان گذاشتن یا مداوا، فرو بردن آهن تفته در آب
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با آهن داغ
آهن داغ
آهن داغ
عمل سوختن جزوی از پوست تن جانور با آهن تفته برای نشان گذاشتن یا مداوا، عمل فرو بردن آهن تفته در آب آهن تاب
فرهنگ لغت هوشیار
آهن داغ
آهن داغ
اثر سوختگی بر نقطه ای از پوست بدن کسی یا حیوانی با آهن گداخته برای علامت گذاشتن یا درمان درد
فرهنگ فارسی عمید
آهن داغ
آهن داغ
عمل سوختن جزئی از پوست تن جانور را با آهن تفته برای نشان و علامت یا مداوا و چارۀ دردی. کَی ّ. کاویا، آهنی که برای داغ کردن بکار است. داغینه، عمل فروبردن آهن تفته در آب. آهن تاب. - آهن داغ کردن آبی را، آهن تاب کردن آن
لغت نامه دهخدا
آهن ساز
آهن ساز
آنکه انبر خاک انداز بخاری منقل آهنین و مانند آن سازد
فرهنگ لغت هوشیار
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.