گوشوار. گوشواره. قرطه: ای از تو مرا گوش پر و دیده تهی خوش آنکه ز گوش پای در دیده نهی تو مردم دیده ای نه آویزۀ گوش از گوش بدیده آ که در دیده بهی. کمال اسماعیل. نخشبیهای وی از گوهر پاک کرد یاقوت تر آویزۀ تاک. جامی. دُرِ نظم من در سراسرْ جهان شد آویزۀ گوش شاهنشهان. هاتفی. و بیشتر این کلمه به معنی الماس و دیگر گوهرهای ثمین است که بحلقۀ گوشواره آویزند یا در نگین دان آن نشانند. - آویزۀ گوش کردن گفته ای را، آن را فراموش نکردن. از آن پند و عبرت گرفتن. هماره بدان کار کردن آپاندیس. (فرهنگستان)
نوعی گیاه از تیره نعناعیان با گلهای سفید یا گلی برگهای کوچک متقابل بیضوی و نوک تیز بدرازی یک سانتیمتر صعتر سعتر پودینه صحرایی یا آویشن شیرازی یا آویشن کوهی مزرنگوش وحشی