آویزگن آویزگن درآویخته، آنکه به هرکس یا به هر چیز درآویزد، آنکه باعجز و لابه و التماس چیزی بخواهد فرهنگ فارسی عمید
آویزان آویزان آویخته، معلق، در حال آویختگی، طفیلی، مزاحم، غمگین، در حال دعوا، گلاویز فرهنگ فارسی عمید