جدول جو
جدول جو

معنی آوازه شدن

آوازه شدن((~. شُ دَ))
شهره شدن، مایه عبرت گشتن
تصویری از آوازه شدن
تصویر آوازه شدن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با آوازه شدن

آواره شدن

آواره شدن
دور شدن گم شدن، از خانمان و وطن دور ماندن، یا آواره شدن از تخت و گاه. از سلطنت دور ماندن از تاج و تخت دور ماندن
فرهنگ لغت هوشیار

روانه شدن

روانه شدن
روان شدن، رفتن، راهی شدن، به راه افتادن، روانه گشتن
روانه شدن
فرهنگ فارسی عمید

مواجه شدن

مواجه شدن
رو با رو شدن رو برو شدن روبرو شدن مقابل گردیدن
مواجه شدن
فرهنگ لغت هوشیار

آماده شدن

آماده شدن
بساختن. بسغدن. سغدن. آسغدن. بسیجیدن. سیجیدن. ساختن. شکردن. آراستن. حاضر، مهیا، مستعد، معد، مثمر، ممهد شدن. استعداد. تَهَیﱡاء. تیار، بساز، بسامان، ساخته و پرداخته شدن
لغت نامه دهخدا