آمیزگاری آمیزگاری حُسن معاشرت، خوش منشی، برای مِثال زن خوش منش دل نشان تر که خوب / که آمیزگاری بپوشد عیوب (سعدی۱ - ۱۲۳) فرهنگ فارسی عمید
آمیزگاری آمیزگاری حالت و چگونگی و صفت آمیزگار، حسن معاشرت، خوش مَنِشی: زن خوش منش خواه نه روی خوب که آمیزگاری بپوشد عیوب، سعدی لغت نامه دهخدا
آمرزگاری آمرزگاری عمل آمرزگار، مغفرت، برای مِثال جزاین کاعتمادم به یاریّ توست / امیدم به آمرزگاریّ توست (سعدی۱ - ۲۰۰) فرهنگ فارسی عمید
آمرزگاری آمرزگاری غفران. مغفرت. عفو. صفح. تجاوز. رحمت: جز این کاعتمادم بیاری ّ تُست امیدم به آمرزگاری ّ تُست. سعدی (بوستان) لغت نامه دهخدا