معنی آمیزگار
- آمیزگار
- معاشر
واژههای مرتبط با آمیزگار
آمیزگار
- آمیزگار
- آمیزنده، خواهان، معاشرت
آمیزگار
- آمیزگار
- آمیزنده، معاشرت کننده، کسی که بسیار با مردم آمیزش و همنشینی کند
آمیزگار
- آمیزگار
- آمیزنده، خواهان معاشرت، بسیار معاشرت کننده با مردمان، خالط، خلط، لابک، مخالط:
وگر خنده رویست و آمیزگار
عفیفش ندانند وپرهیزگار،
سعدی،
بگویند ازاین حرف گیران هزار
که سعدی نه اهل است و آمیزگار،
سعدی
آمیزگار
- آمیزگار
- آمیزشکار، آمیزنده، خوش سلوک، خوش معاشرت، معاشر، معاشرتی
متضاد: مردم گریز
آموزگار
- آموزگار
- معلم، مدرس
آمرزگار
- آمرزگار
- غفور
آمرزگار
- آمرزگار
- آنکه آمرزش کند آمرزگار غفور غفار
آمیزگاری
- آمیزگاری
- حالت و کیفیت آمیزگار، حسن معاشرت خوش منشی
آموزگار
- آموزگار
- آنکه آموزد، معلم، استاد
