جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با آمد شد

آمدشد

آمدشد
آمد و شد. رفت و آمد. مراوَده:
ندانی که ویران شود کاروانگه
چو برخیزد آمدشد کاروانی ؟
منوچهری.
، تکرار:
کشیده دار به دست ادب عنان نظر
که ف تنه دل از آمدشد نظر یابی.
کمال اسماعیل
لغت نامه دهخدا

آمد و شد

آمد و شد
عُبور و مُرور، آمدن و رفتن، ایاب و ذهاب، مراوده، دید و بازدید، آمَد و رَفت
آمد و شد
فرهنگ فارسی عمید

آمدشدن

آمدشدن
مراوده. آمدن و رفتن:
همه روزش آمدشدن پیش اوست
که هستند با یکدگر سخت دوست.
فردوسی.
به آمدشدن راه کوته کنید
روان را سوی روشنی ره کنید.
فردوسی.
به نزدیک زال آوریدش بشب
بر آمدشدن هیچ نگشاد لب.
فردوسی
لغت نامه دهخدا

آمد و شد

آمد و شد
آمد و رفت. رفت و آمد. اختلاف. ترجرج. تردّد. تطوّح. مراوده
لغت نامه دهخدا