جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با آلایش

آلایش

آلایش
عمل و فعل آلودن آلودگی، فسق فجور ناپاکی، عادت زشت مانند عادت بافیون یا شراب
فرهنگ لغت هوشیار

آلایش

آلایش
اسم مصدر و فعل آلودن. آلودگی، مجازاً، فسق. فجور. عیب. (برهان). تردامنی. ناپاکی:
از ایشان ترا دل پرآلایش است
گناه مرا جای پالایش است.
فردوسی.
بران از دو سرچشمۀ دیده جوی
ور آلایشی داری از خود بشوی.
سعدی.
چه آمیزش بغساقش چه آلایش بغسلینش.
قاآنی.
، در تداول امروزین، دَین. وام. بدهکاری، عادت های زشت، چون عادت به افیون یا شراب. رجوع به بی آلایش شود
لغت نامه دهخدا