پشم، پنبه، پَر و امثال آنکه درون تشک، بالش و لحاف را با آن ها پر می کنند، برای مِثال بهر آ گینِ چاربالش اوست / هر پَری کاین کبوتر افشانده ست (خاقانی - ۸۲) بن مضارعِ آگنیدن، پُر، انباشته، پسوند متصل به واژه به معنای آلوده مثلاً زهرآگین، عبیرآگین، عنبرآگین، مشک آگین، رکیبش دو زرین، دو سیمین بُدی / همان هریکی گوهرآگین بُدی (فردوسی - ۶/۳۷۴)
پُر: همه کاخ تابوت بد سربسر غنوده بصندوق در شیر نر تو گفتی که سام است با یال و سفت غمین شد ز جنگ اندر آمد بخفت بپوشید بازش بدیبای زرد سر تنگ تابوت را سخت کرد همی گفت اگر دخمه زرین کنم ز مشک سیه گِردَش آگین کنم چو من رفته باشم نماند بجای وگرنه مرا خود جز این نیست رای، فردوسی، ، فربه، مقابل لاغر، (برهان)