آگج آگج قلاب آهنین که سقایان و فقاعیان بوسیله آن یخ در یخدان افکنند یخ گیر، قلاب بزرگ آهنین که آنرا بر سر چوبی کرده بوسیله آن کشتی دشمن میربودند کجک چنگک قلاب فرهنگ لغت هوشیار
آگنج آگنج در کلمات مرکب بمعنی انباشته و پر کرده آید: جگر آگنج (جگرآکند)، روده ستبر گوسفند که از گوشت پخته یا خوراکهای دیگر آگنده باشد جگر آگند جرغند فرهنگ لغت هوشیار
آگن آگن آگندنی باشد مثل آنچه در جامه و لحاف و بالش کنند از پنبه و پشم و غیره، آگننده. حشو آکنه آکنش، در کلمات مرکببمعنی آلود (آلوده) مرصع انباشته مانند و گونه دارا و صاحب اندود (اندوده) آید: زهر آگین گوهر آگین عقیق آگین طلسم آگین عشرت آگین زرآگین فرهنگ لغت هوشیار