آکندن. پرکردن. انباشتن، جای دادن: آنکه اندر جهان ندارد گُنج چون توان آکنیدنش در کُنج ؟ اوحدی. ، به خاک سپردن. دفن کردن. زیر خاک کردن. دفین کردن: مرا مرده درخاک مصر آکنید ز گفتار من هیچ مپْراکنید. فردوسی. تا نگردد بصدْمه ای بدو نیم در زمین آکنیده اند ز بیم. نظامی. آکنیده خمی سفال، در او آبی الحق خوش و زلال در او. نظامی. و مشتقات آن تنها از همین یک مصدر آید منتظم
انباشته پر مملو ممتلی، حشو در نهاده، نهان کرده پوشیده مخفی، مدفون دفین در خاک فرو برده، نگار کرده ملون منقش، مغزدار میان پر، سخت فربه با گوشتی سخت پیچیده