معنی آکنش آکنش((کَ نِ)) آن چه که با آن درون چیزی را پر کنند. پشم یا پنبه که درون لحاف یا تشک یا جامه کنند، آکنه فرهنگ فارسی معین
آکنش آکنش عمل آکندن، آنچه درون چیزی را با آن پر کنند، آکنه، برای مِثال چون راست بُوَد خوب نماید سخن / در خوب جامه خوب شود آکنش (ناصرخسرو - ۴۴۱) فرهنگ فارسی عمید
آکنه آکنه آنچه از پشم و پنبه و لاس و پر جز آن میان ابره و آستر قبا و لحاف و نهانین و مانند آن کنند حشو آکین فرهنگ لغت هوشیار
آکنه آکنه آنچه با آن درون چیزی را پر کنند، پشم یا پنبه که درون لحاف یا تشک یا جامه کنند، آکنش، آگنش، برای مِثال شد زمستان و زِ جودت بنه ای می خواهم / ابره و آستر و آکنه ای می خواهم (سوزنی - لغتنامه - آکنه) فرهنگ فارسی عمید
آکند آکند آکندن، پسوند متصل به واژه به معنای آکنده، برای مِثال پشم آکند، کژآکند، بر بستر غم خفت حسود تو چنان زار / کش تن شود از بار قزاکند شکسته (سوزنی - ۳۳۶) فرهنگ فارسی عمید