معنی آکنده گوش - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با آکنده گوش
آکنده گوش
- آکنده گوش
- اصم ّ. کر. مجازاً، اندرزناپذیر. که پند ننیوشد:
فراوان سخن باشد آکنده گوش
نصیحت نگیرد مگر در خموش.
سعدی.
پریشیده عقل و پراکنده هوش
ز قول نصیحتگر آکنده گوش.
سعدی.
بفریادتا برنداری خروش
سخن نشنود مرد آکنده گوش.
؟
لغت نامه دهخدا
آگنده گوش
- آگنده گوش
- آنکه گوش شنوا ندارد، کر، کسی که به پند و اندرز گوش ندهد، اندرزناپذیر، برای مِثال پریشیده عقل و پراگنده هوش / ز قول نصیحت گر آگنده گوش (سعدی۱ - ۱۰۳)
فرهنگ فارسی عمید
آکنده گوشت
- آکنده گوشت
- فربه. فربی. سمین. با گوشتی پیچیده. پرگوشت. با گوشتی سخت: کِناز، شتر آکنده گوشت. (السامی فی الاسامی)
لغت نامه دهخدا
افکنده گوش
- افکنده گوش
- فروهشته گوش. گوش بخم: صیادی سگی معلم داشت، ازین پهن بری، باریک ساقی، لاغرمیانی، فربه سرینی، افکنده گوشی. (سندبادنامه ص 200)
لغت نامه دهخدا
دلنده گوش
- دلنده گوش
- موجودی خیالی که دارای قامتی بسیار بلند و گوش های پهنی استکه
فرهنگ گویش مازندرانی