جدول جو
جدول جو

معنی آفگانه کردن

آفگانه کردن((~. کَ دَ))
سقط جنین کردن، بچه افکندن
تصویری از آفگانه کردن
تصویر آفگانه کردن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با آفگانه کردن

آفگانه کردن

آفگانه کردن
بچه سقط کردن، بچه افکندن، برای مِثال شکم حادثات آبستن / از نهیب تو آفگانه کند (مسعودسعد - ۴۳۲)
آفگانه کردن
فرهنگ فارسی عمید

افگانه کردن

افگانه کردن
سقط کردن جنین را، چنانکه: زن کودک افگانه کرد. (یادداشت مؤلف) :
مادر ایام اگرچه از فنا آبستن است
چرخ بهر عمر او افگانه کرده ست از فنا.
سنایی.
مادر نحل که افگانه کند هر سحرش
چون شفق خون شده زهدان بخراسان یابم.
خاقانی
لغت نامه دهخدا

آشیانه کردن

آشیانه کردن
لانه ساختن آشیان کردن آشیانه نهادن آشیانه ساختن آشیانه گرفتن
آشیانه کردن
فرهنگ لغت هوشیار