جدول جو
جدول جو

معنی آفروزه

آفروزه((زِ))
آتشگیره، آتش زنه، فتیله چراغ
تصویری از آفروزه
تصویر آفروزه
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با آفروزه

آفروزه

آفروزه
فتیلۀ چراغ
آتش زنه، آتَش گیرِه، هر چیزی که با آن آتش روشن کنند، اَفروزِه، پَرهازِه، فُروزینِه، حَطَب، وَقید، پُدِه، پوک، شَیاع، پُد، آتَش بَرگ، هود، آتَش اَفروز، وَقود، مَرخ، پیفِه
آفروزه
فرهنگ فارسی عمید

آفروزه

آفروزه
فروزینه. گیره. آتش زنه:
کنم ز آتش طبع تو آفرازه بلند
ز آفرین تو گر باشد آفروزۀ من.
سوزنی.
، فتیلۀ چراغ. پلیته. ذباله. زَم
لغت نامه دهخدا

آفروشه

آفروشه
حلوایی که با آرد و روغن و عسل یا شیره یا شکر بپزند، حلوا، برای مِثال این آفروشه ای است دو زاغ است خوالگرش / هر دو قرین یکدگر و نیک درخورند (ناصرخسرو - ۴۲۴)
آفروشه
فرهنگ فارسی عمید

آفروشه

آفروشه
حلوایی که از آرد و عسل و روغن یا از زرده تخم مرغ و شیره و شکر می سازند
فرهنگ فارسی معین