جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با آفتاب زدن

آفتاب زده

آفتاب زده
آنکه از گرما و تابش آفتاب دچار بیماری آفتاب زدگی شده باشد
آفتاب زده
فرهنگ فارسی عمید

آفتاب زده

آفتاب زده
متشمس. آنکه از بسیاری تافتن آفتاب بر او بیمار شده باشد
لغت نامه دهخدا

آفتابی شدن

آفتابی شدن
بافتاب رو در آمدن، آشکارشدن علنی شدن، از خانه بیرون آمدن شخص منزوی و معتزل. یا آفتابی شدن قنات در جایی. جاری شدن قنات بر سطح زمین در آنجای
فرهنگ لغت هوشیار

آفتاب زردی

آفتاب زردی
نزدیک غروب که آفتاب رنگ پریده نماید اصیل ایوار، زوال عمر نزدیک مرگ
فرهنگ لغت هوشیار

آفتاب زرد

آفتاب زرد
نزدیک غروب که آفتاب رنگ پریده نماید اصیل ایوار، زوال عمر نزدیک مرگ
فرهنگ لغت هوشیار

آفتاب زدگی

آفتاب زدگی
بیماری که از بسیار ماندن در آفتاب ایجاد شود
آفتاب زدگی
فرهنگ لغت هوشیار