شِنا، رفتن مسافتی در آب با حرکت دادن دست ها و پاها، شِناه، شِنار، آشناب، آشِنا، اِشناه، اَشنَه، شِناو، سِباحَت، اِشناب برای مِثال بزرگان به دانش بیابند راه / ز دریا گذر نیست بی آشناه (فردوسی - ۵/۳۲۶)
شناه. آشنا. شنا. سباحت: بزرگان بدانش بیابند راه ز دریا گذر نیست بی آشناه. فردوسی. چو بشنید آوازش افراسیاب همانگه برآمد ز دریای آب بدستش همی کرد و پای آشناه بیامد بجائی که بد پایگاه. فردوسی. بدست چپ و پای کرد آشناه بدیگر ز دشمن همی جست راه. فردوسی