جدول جو
جدول جو

معنی آش کردن

آش کردن((کَ دَ))
دباغی کردن، پیراستن چرم
تصویری از آش کردن
تصویر آش کردن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با آش کردن

آتش کردن

آتش کردن
آتش روشن کردن، آتش افروختن، به کار انداختن توپ و تفنگ و در کردن گلوله
آتش کردن
فرهنگ فارسی عمید

گش کردن

گش کردن
خوش کردن لطیف کردن: همانا بر آمد یکی باد خوش ببرد ابر وروی هوا کردگش
فرهنگ لغت هوشیار

وش کردن

وش کردن
سره کرد بی غش ساختن: (عشق بودارگنج پنهان فی المثل نقد خود را کرده است وش از ازل) (شاه داعی)
وش کردن
فرهنگ لغت هوشیار

هش کردن

هش کردن
بیدار کردن، هشیار کردن، بانگ صاحب حیوان چهارپا برای راندن او
هش کردن
فرهنگ لغت هوشیار