آسیمه سار آسیمه سار آسیمه سر. سرآسیمه. آسیمه: من از بهر آن بچه آسیمه سار همی گردم اندر جهان سوگوار. شمسی (یوسف و زلیخا). و رجوع به آسیمه و آسیمه سر و سرآسیمه شود لغت نامه دهخدا
آسیمه سر آسیمه سر سراسیمهبرای مثال آسیمه سار و سرنگون، او از برون، من از درون / او غرق خوی، من غرق خون، او منتظر من محتضر (قاآنی - ۲۸۵) فرهنگ فارسی عمید