آسوده خاطر آسوده خاطر آسوده دل. فارغ البال: آسوده خاطرم که تو در خاطر منی گر تاج می فرستی و گر تیغ می زنی. سعدی لغت نامه دهخدا
آسوده خاطر آسوده خاطر آسوده دل، بی تشویش، تامین، خاطرجمع، دل آسوده، فارغ البال، مطمئنمتضاد: مشوش، مضطرب فرهنگ واژه مترادف متضاد