دست و بتبع آن آستین را بنشانه محبت خلوص عفو تحسین بخشش و احسان بحرکت در آوردن، اشاره کردن، اجازه دادن، پشضت پا زدن ترک گفتن فرو گذاشتن، رقص کردن پایکوبی کردن، یاآستین ملال بر کسی افشاندن، با جنبش دست و آستین کراهت و نفرت خود را نشان دادن
اشاره کردن، اجازه دادن، رخصت دادن، برای مِثال به یغما ملک آستین برفشاند / وز آنجا به تعجیل مرکب براند (سعدی - ۱۰۸) پشت پا زدن، ترک و انکار کردن، فروگذاشتن، اظهار کراهت و بیزاری کردن، برای مِثال طمع مدار که از دامنت بدارم دست / به آستین ملالی که بر من افشانی (سعدی۲ - ۵۹۷) عفو، بذل و بخشش، اظهار محبت، تحسین، برای مِثال سخن گفت و دامان گوهر فشاند / به نطقی که شاه آستین برفشاند (سعدی۱ - ۴۶)
دست و بتبع آن آستین را بنشانه محبت خلوص عفو تحسین بخشش و احسان بحرکت در آوردن، اشاره کردن، اجازه دادن، پشضت پا زدن ترک گفتن فرو گذاشتن، رقص کردن پایکوبی کردن، یاآستین ملال بر کسی افشاندن، با جنبش دست و آستین کراهت و نفرت خود را نشان دادن