معنی آزناک - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با آزناک
آبناک
- آبناک
- آب دار، آمیخته به آب: ضیاح، ضیح، شیری آبناک، و زمینی آبناک، زمین که چشمه های بسیار دارد، زمین که آب از آن تراود
لغت نامه دهخدا
یزناک
- یزناک
- که پر از گیاه یز است. که یز فراوان در آن روید: وادی مُغرز، رودبار یزناک. (منتهی الارب). رجوع به یز شود
لغت نامه دهخدا