آزمند آزمند حریص. مولع. شَرِه ْ. طامع. آزور. صاحب آز. آزناک. طمعکار. پرخواه. ولوع: حاسد و بدخواه او دائم به مرگ است آزمند گر در این حسرت بمیرد باک نبود، گو بمیر. سوزنی. - امثال: آزمند هماره نیازمند است لغت نامه دهخدا