معنی آزرد - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با آزرد
آزرد
آزرد
رنگ. لون. گونه. آرنگ: ابر فروردین بباران در چمن پرورد ورد گشت خیری با فراق نرگسش آزرد زرد. قطران. بوستان از بانگ مرغان پرخروش زیر گشت گلستان آزرد گوهر چون سریر میر گشت. قطران
لغت نامه دهخدا
آزرد
آزرد
آزردگی. در شاهنامه های چاپی بیت ذیل دیده میشود: منوچهر از این کار پردردشد زمهراب و دستان پرآزرد شد. (درجای دیگر این کلمه را ندیده ام و بیت را هم در شاهنامۀ خطی و نسبهً معتمدی که در حدود 850 هجری قمری نوشته شده نیافتم و احتمال میدهم که بیت مجعول باشد)
لغت نامه دهخدا
آزرم
آزرم
شرم، مهر، محبت، عشق، حیا، ملایمت، مهربانی، از شخصیتهای شاهنامه، نام دختر خسروپرویز پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
آزاد
آزاد
فارغ، آسوده، رها شده از تعلقات دنیوی، رها شده از گرفتاری، رها از چیزی آزاردهنده، درختی جنگلی و بلند
فرهنگ نامهای ایرانی
آورد
آورد
مرخم آوردن، کوشیدن بجنگ نبرد ناورد کارزار، میدان جنگ آوردگاه، در بعضی کلمات مرکب بمعنی (آورده) است: آب آورد باد آورد بزم آورد راه آورد ره آورد
فرهنگ لغت هوشیار
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.