جدول جو
جدول جو

معنی آرد

آرد
گردی که از کوبیدن و آسیاب کردن غلات به دست می آید
آرد خود را بیختن و الک خود را آویختن: کنایه از وظایف خود را طی سالیان انجام دادن و دیگر اخلاقاً موظف یا عملاً توان انجام کاری را نداشتن
تصویری از آرد
تصویر آرد
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با آرد

آرد

آرد
نرمه و آس کرده حبوب گردی که از کوبیدن یا آسیا کردن غلات بدست آید: آرد گندم آردجو آرد برنج. روز بیست و پنجم از هر ماه شمسی. صحیح (ارد) است
فرهنگ لغت هوشیار

آرد

آرد
گردی که از کوبیدن یا آسیا کردن غلات یا حبوبات به دست آید مثلاً آرد گندم، آرد جو، آرد برنج، آرد نخود
فرهنگ فارسی عمید

آرد

آرد
نرمه و آس کرده یا نرم کوفتۀ حبوب چون جو و گندم و برنج و نخود و باقلا، دقیق، طحین، طحن، آس، پِسْت، لوکه:
گیا همچو دانه ست و ما آرد او
چو بندیشی و این جهان آسیاست،
ناصرخسرو،
بی آرد می شود بسوی خانه زآسیا
آنکو نبرده گندم و جو به آسیا شده ست،
ناصرخسرو،
گفت لحم و دنبه گر یابم که خواهد داد آرد
گفتم آنکو آسیای چرخ گردان ساخته،
کاتبی ترشیزی،
تا آرد ز خمره بار بربست
پیچان شده ام چو تیر تتماج،
بسحاق اطعمه،
، تقصیر، (برهان)،
- آرد باقلا،
- آرد برنج،
- آرد جو، دقیق الشعیر،
- آرد جو بریان کرده،پیَه، سویق الشعیر،
- آرد سبوس دار، خشکار،
- آرد سپید، اردۀ کنجد سفید، لکد،
- آرد شدن، نرم گشتن به آس یا هاون و جز آن،
- آرد کردن، نرم کردن به آس یا یانه و امثال آن، اِجشاش، طحن،
- آرد کنار، سویق النبق،
- آرد گندم، دقیق الحنطه،
- آرد میده، سمید،
- آرد نخود، آس کردۀ آن،
- آرد نخودچی، نرم کوفته و بیختۀ آن که از آن شیرینی پزند و در کوفته کنند،
- مثل آرد، سخت نرم کرده،
- امثال:
آرد بدهن گرفته بودن، آنجایی که باید سخن گفتن خاموش بودن،
ما آرد خود را بیختیم آردبیز خود را آویختیم، نوبت جوانی، نوبت تحصیل نام، نوبت شوی نو یا زن نو کردن من گذشته است
لغت نامه دهخدا

آرد

آرد
آرد فروش به خواب دیدن، مردی باشد که دین خویش را به دنیا آورده بود. جابر مغربی
اگر بیند که آرد چون برف از هوا می آید، دلیل است که به قدر آن مال و نعمت حلال او را حاصل گردد، از آنجا که امید ندارد - حضرت دانیال
آرد جو، به تاویل درستی دین بود، و آرد گندم، مالی بود از تجار وبسیار فایده بود، و آرد کاورس مال اندک بود که حاصل شود - محمد بن سیرین
فرهنگ جامع تعبیر خواب

آری

آری
آریایی، نام یکی از ایالات ایران قدیم که شامل خراسان و سیستان امروزی بوده است، نام یکی از طوایف چادر نشین مازندران
آری
فرهنگ نامهای ایرانی

آرش

آرش
درخشان، آفتاب، عاقل، زیرک، جد بزرگ اشکانیان، از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوان نامدار ایرانی در زمان منوچهر پادشاه پیشدادی که درتیراندازی بسیار توانا بوده است
آرش
فرهنگ نامهای ایرانی