جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با آراییدن

آراییدن

آراییدن
آراستن، زینت دادن، زیور کردن، خوش نما گردانیدن، آرایش کردن، نظم و ترتیب دادن، چیدن، گستردن، راست کردن، فراهم کردن، آماده کردن
آراییدن
فرهنگ فارسی عمید

دراییدن

دراییدن
سخن گفتن گفتن، کلام بی معنی گفتن سخن نادرست گفتن، آواز کردن
دراییدن
فرهنگ لغت هوشیار

آرامیدن

آرامیدن
استراحت کردن آسودن، قرار یافتن سکون یافتن، خفتن خوابیدن، از جوش و غلیان باز ایستادن فرو نشستن کف، صبر کردن شکیبا شدن، مطمئن شدن اطمینان یافتن، منزل کردن جای گرفتن، نشستن آشوب رفع شدن فتنه
فرهنگ لغت هوشیار

سراییدن

سراییدن
سراینده سروده سرایش) آواز خواندن تغنی کردن سراییدن، ساختن سرود و شعر
فرهنگ لغت هوشیار