جدول جو
جدول جو

معنی آجیدن

آجیدن((دَ))
سوزن زدن، بخیه زدن، فرو بردن سوزن، درفش، نیشتر و مانند آن در چیزی
تصویری از آجیدن
تصویر آجیدن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با آجیدن

آجیدن

آجیدن
فروکردن سوزن یا درفش یا نشتر در چیزی، بخیه زدن، سوزن زدن، سوراخ کردن، دندانه دار ساختن سطح چیزی، مثل دندانه ها و ناهمواری های سوهان یا سطح سنگ آسیا، آجدن، آزدن، آزندن، آزیدن، آژیدن، آژدن
آجیدن
فرهنگ فارسی عمید

آجیدن

آجیدن
آجدن. آزدن. آژدن. نگندن، منقور و مضرس کردن سطح سنگ آسیا با آسیازنه بهتر خرد کردن دانه را. رجوع به آژدن شود
لغت نامه دهخدا

آنیدن

آنیدن
پسوند تعدیه فعل لازم و آن باخر ریشه دستوری (دوم شخص مفرد امر حاضر) پیوندد: خند - اندن جه - اندن دو - اندن، در صورتیکه باخر مفرد امر حاضر از فعل متعدی پیوندد دال بر وادار کردن کسی است بعملی: خور - اندن پوش - اندن کش - اندن
فرهنگ لغت هوشیار

آجیده

آجیده
خلانیدن سوزن فرو برده، نوعی دوخت جامه و پای پوش که فاصله فرو بردن سوزنها از بخیه قدری بیشتر باشد
فرهنگ لغت هوشیار