جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با آتشی شدن

متشمی شدن

متشمی شدن
براه رفتن جریان یافتن، یا متمشی شدن کار. سرانجام یافتن آن: و چون دانست که کاری متمشی نخواهد شد و اهل شهر غالب بودند از آنجا عزیمت سبزوار کرد
فرهنگ لغت هوشیار

کشتی شدن

کشتی شدن
کنایه از شناور شدن و شناوری کردن. (از برهان) (از آنندراج) (انجمن آرا) ، کنایه از شنا کردن و دست و پا زدن در آب. (از فرهنگ رشیدی)
لغت نامه دهخدا

نشتی شدن

نشتی شدن
نشت کردن. تراویدن روغن و جز آن از ظرفش. رجوع به نشت شود
لغت نامه دهخدا

آتش زدن

آتش زدن
چیزی را به آتش کشیدن و سوزاندن، افروختن آتش در چیزی
آتش زدن
فرهنگ فارسی عمید