جدول جو
جدول جو

معنی آتش پاره

آتش پاره((~. رِ))
پاره آتش، اخگر، کنایه از کودک شریر
تصویری از آتش پاره
تصویر آتش پاره
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با آتش پاره

آتش پاره

آتش پاره
شَرارِه، ریزۀ آتش که از زغال یا هیزم که در حال سوختن است جدا شود و به هوا بجهد، جَذوِه، آییژ، اَبیز، ضَرَمِه، ایژَک، آلاوِه، لَخشِه، لَخچِه، اَخگَر، سَیَنجُر، خُدرِه، جَرَقّه، جَمر، جَمَرِه، بِلک، ژابیژ
کنایه از زرنگ، چابک
کنایه از موذی، کودک شریر
آتش پاره
فرهنگ فارسی عمید

آتشپاره

آتشپاره
پاره آتش اخگر، کرم شب تاب، زرنگ چابک داهی، موذی شریر
آتشپاره
فرهنگ لغت هوشیار

آتش پارسی

آتش پارسی
تبخاله نار پارسی، مرضی است که در آن دانه های سرخی بسیار سوزان و با درد شدید ظاهر شود و در آغاز با چرک و زرداب همراه است جمره نارفارسی
فرهنگ لغت هوشیار

آتشخواره

آتشخواره
خورنده آتش فرو برنده آتش به حلق، حرام خوار رشوه خوار، شتر مرغ (چه او را خورنده آتش دانند) ظلیم نعامه، سمندر قفس
فرهنگ لغت هوشیار

آتش خانه

آتش خانه
کوره، جای روشن کردن آتش، آن قسمت از ماشین یا کارخانه که مواد سوختنی در آن ریخته می شود و آتش می گیرد، آتشکده، اسلحه خانه
آتش خانه
فرهنگ فارسی عمید

آتش پارسی

آتش پارسی
در پزشکی تبخال، برای مِثال دید مرا گرفته لب آتش پارسی ز تب / نطق من آب تازیان برده به نکتۀ دری (خاقانی - ۴۲۲)، در پزشکی جوش های زرد رنگ که در پوست صورت بروز می کند، آتشی که پارسیان در آتشکده می ا فروختند
آتش پارسی
فرهنگ فارسی عمید

آتش گیره

آتش گیره
هر چیزی که با آن آتش روشن کنند، حَطَب، آتَش بَرگ، پُدِه، پُد، پَرهازِه، پیفِه، شَیاع، هود، پوک، فُروزینِه، آتَش اَفروز، آفروزه، مَرخ، وَقید، وَقود
آتش گیره
فرهنگ فارسی عمید