جدول جو
جدول جو

معنی آبگرد

آبگرد((گِ))
جایی عمیق در رودخانه یا دریا که آب در آن می چرخد و به قعر فرو می رود، گرداب
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با آبگرد

آبگرد

آبگرد
گرداب، برای مِثال مگرد گِرد آبگرد هیبتش / که درکشد تو را به دَم چو اژدها (ابوالفرج رونی - ۱۵)
آبگرد
فرهنگ فارسی عمید

آبگرد

آبگرد
گرداب:
مگرد گرد آبگرد هیبتش
که درکشد ترا بدم چو اژدها.
ابوالفرج رونی
لغت نامه دهخدا

آبسرد

آبسرد
لرزانک گونه ای که از آب گوشت یا آب کله پاچه سازند آبسر
آبسرد
فرهنگ لغت هوشیار

شبگرد

شبگرد
کسی که در شب گردش می کند، میرِ شَب، شوکار، عَسَس برای مِثال رو سر بنه به بالین تنها مرا رها کن / ترک من خراب شبگرد مبتلا کن (مولوی۲ - ۷۰۱)،
کنایه از پاسبان
کنایه از دزد
شبگرد
فرهنگ فارسی عمید

آبسرد

آبسرد
نام محلی بر کنار راه خرّم آباد به بروجرد میان چغلوندی و بروجرد، و فاصله آن تا خرم آباد 7600 گز است
لغت نامه دهخدا

شبگرد

شبگرد
کسی که در شب گردش میکند. (ناظم الاطباء). شبرو. (برهان قاطع). آنکه شبها بگردد و سیر کند:
تکیه بر اختر شبگرد مکن کاین عیار
تاج کاوس ربود و کمر کیخسرو.
حافظ.
شبها منم و گوشۀ غم حال من این است
حال دل آوارۀشبگرد که داند.
میرخسرو.
شوخ و میخواره و شبگردو غزل خوان شده ای
چشم بد دور که سرف تنه دوران شده ای.
صائب.
، عسس و گزمه که شب برای نگهبانی خانه ها و بازار گردش کند. (فرهنگ نظام). عسس و شبرو. (برهان). حارس و نگهبان شب. (یادداشت مؤلف). عسس و شحنه. (آنندراج) :
از می عشق بود مستی پروانۀمن
هیچ اندیشه زشبگرد و عسس نیست مرا.
صائب.
گزند گردش اختر به غافلان نرسد
که مست خواب ز شبگرد در امان باشد.
رضی دانش.
کجا پروای مردم هست چشم می پرستش را
بغیر از خواب شبگردی نگیرد چشم مستش را.
رضی دانش.
، رند و بی باک. (آنندراج). رند و عیار. (فرهنگ نظام) :
دختری شبگرد و تند و تلخ وگلرنگ است و مست
گر بیابیدش بسوی خانه حافظ برید.
حافظ.
، دزد، ماه و قمر. (ناظم الاطباء). ماه را گویند و به عربی قمر خوانند. (برهان)
لغت نامه دهخدا