جدول جو
جدول جو

معنی آبخوست

آبخوست((خُ))
جزیره، محلی که آب آن را کنده باشد
تصویری از آبخوست
تصویر آبخوست
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با آبخوست

آبخوست

آبخوست
جَزیرِه، قطعه زمینی در وسط دریا که از هر طرف، آب آن را احاطه کرده باشد، آبخو، آبخُست، اَداک، جَز، گَنگ، آداک، آدَک برای مِثال تنی چند از موج دریا برست / رسیدند نزدیکی آبخوست (عنصری - ۳۵۲)
آبخوست
فرهنگ فارسی عمید

آبخست

آبخست
جَزیرِه، قطعه زمینی در وسط دریا که از هر طرف، آب آن را احاطه کرده باشد، آبخو، آدَک، جَز، گَنگ، آبخوست، اَداک، آداک
آبخست
فرهنگ فارسی عمید

آبخست

آبخست
جزیره، میوه ای که بخشی از آن فاسد شده باشد، مردم بدسرشت
آبخست
فرهنگ فارسی معین

آبخست

آبخست
جزیره:
رفت در دریا بتنگی (ظ: بیکّی) آبخست
راه دور از نزد مردم دوردست.
بوالمثال (از فرهنگ اسدی پاول هورن).
بردشان باد تند وموج بلند
تا بیک آبخستشان افکند.
عنصری.
تنی چند از آن موج دریا برست
رسیدند نزدیکی آبخست.
عنصری.
،
{{نامِ مُرَکَّبِ مَفهومی}} آب گز. یعنی میوه ای که قسمتی از آن بگردیده و تباه شده باشد. خایس:
روی ترکان هست نازیبا و گست
زرد و پرچین چون ترنج آبخست.
علی فرقدی.
و بهر دو معنی آبخوست نیز آمده است.و صاحب برهان معنی بَدْاَندرون نیز بکلمه داده
لغت نامه دهخدا