معنی آبخواره - فرهنگ فارسی معین
معنی آبخواره
- آبخواره((خا ر ِ))
- هر ظرفی که بتوان در آن آب یا شراب خورد، آشامنده آب
تصویر آبخواره
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با آبخواره
آبخوره
- آبخوره
- آبگیر. جوی:
آب چون برد سوی آبخوره
چون گسست آب بر بماندخره.
ابوالعباس
لغت نامه دهخدا
آبخوار
- آبخوار
- آشامندۀ آب:
تشنه میگوید که کو آب گوار
آب میگوید که کو آن آبخوار.
مولوی
لغت نامه دهخدا
آبشخوار
- آبشخوار
- جایی از رود یا نهر یا حوض که از آن آب توان برداشت و خورد آبشخوار مشرب منهل آبخور، ظرف آبخوری، منزل مقام موطن، نصیب قسمت، سرنوشت
فرهنگ لغت هوشیار
آتشخواره
- آتشخواره
- خورنده آتش فرو برنده آتش به حلق، حرام خوار رشوه خوار، شتر مرغ (چه او را خورنده آتش دانند) ظلیم نعامه، سمندر قفس
فرهنگ لغت هوشیار