معنی آب گرفتن - فرهنگ فارسی معین
معنی آب گرفتن
آب گرفتن((گِ رِ تَ))
عصاره گرفتن، استخراج شیره میوه، به آبرو و اعتبار رسیدن
تصویر آب گرفتن
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با آب گرفتن
تب گرفتن
تب گرفتن
تب دار شدن به تب دچارشدن ازدیاد درجه حرارت بدن که با علائم دیگر مشخصات تب همراه باشد تب کردن تب داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
لب گرفتن
لب گرفتن
لب کسی را بین لبها گرفتن بوسیدن لب: مسند به گلستان بر تا شاهد و ساقی را لب گیری و رخ بوسی مینوشی و گل بویی. (حافظ. 352)
فرهنگ لغت هوشیار
تب گرفتن
تب گرفتن
تب کردن. گرفتار تب شدن: شنیدمت که نظر میکنی بحال ضعیفان تبم گرفت و دلم خوش به انتظار عیادت. سعدی. چو گیرد گاه مرگ اعداش را تب بهم پیوندد آنهم نامرتب. کلیم (از آنندراج). رجوع به تب و دیگر ترکیب های آن شود
لغت نامه دهخدا
آب رفتن
آب رفتن
جریان آب - رفتن آب، کوتاه شدن جامه تازه پس از شسته شدن آن، خارج شدن منی جاری شدن آب مرد، بی عزت شدن خوار گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
آب رفتن
آب رفتن
کوتاه شدن پارچه یا لباس نو به واسطۀ شستن آن در آب
فرهنگ فارسی عمید
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.