معنی آب فسرده - فرهنگ فارسی معین
معنی آب فسرده
- آب فسرده
- یخ، برف، شیشه، بلور، خنجر
تصویر آب فسرده
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با آب فسرده
آب آورده
- آب آورده
- آن چیز که آب آنرا بیاورد آب آورد، خاشاک و جز آن که دریا یا رود یا سیل با خود آورد. یا چشم آب. چشمی که به بیماری آب مبتلا باشد
فرهنگ لغت هوشیار
آب آورده
- آب آورده
- آب آورد:
دوش ازبرای مطبخش هیزم ز مژگان برده ام
گفت از کجا آورده ای خاشاک آب آورده را.
؟
، چشم آب آورده، چشمی که ببیماری آب مبتلی باشد
لغت نامه دهخدا