جدول جو
جدول جو

معنی آب سردکن

آب سردکن((سَ. کُ))
دستگاهی معمولاً برقی برای خنک کردن آب آشامیدنی، مقابل آب گرم کن
تصویری از آب سردکن
تصویر آب سردکن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با آب سردکن

آب کردن

آب کردن
جسم جامد را در آب حل کردن، جسمی را به وسیلۀ حرارت ذوب کردن، گداختن، فروختن کالای بنجل و نامرغوب با حیله و تزویر
آب کردن
فرهنگ فارسی عمید

آب کردن

آب کردن
تذویب. گداختن. اذابه. ذوب. مذاب کردن. حل کردن. محلول ساختن، مجازاً، فروختن چیزی بنهانی. بفروش رسانیدن کالایی کم مشتری و کاسد یا قلب و ناروا.
- دل کسی را آب کردن، او را در مطلوب و آرزویی انتظار دادن
لغت نامه دهخدا

آب سردی

آب سردی
آب که پس از بول از مجری برآید. ودی. وذی. (زمخشری)
لغت نامه دهخدا