جدول جو
جدول جو

معنی آب حیوان

آب حیوان((~ ِ حَ یا حِ))
آب زندگانی، گویند چشمه ای است در ظلمت که هر از آن بنوشد عمر جاودان پیدا می کند، آب حیات
تصویری از آب حیوان
تصویر آب حیوان
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با آب حیوان

آب حیوان

آب حیوان
آبِ زِندِگی، آب چشمه ای در ظلمات که هرکس از آب آن بیاشامد عمر جاویدان پیدا می کند و هرگز نمی میرد و خضر پیغمبر از آن آب نوشیده است، شَربَتِ حَیَوان، چِشمِۀ حَیات، چِشمِۀ زِندِگی، جان اَفزا، ماالحَیاة، چِشمِۀ اِلیاس، آبِ حَیات، جان فَزا، چِشمِۀ نوش، آبِ خِضر، چِشمِۀ خِضر، نوشاب، چِشمِۀ حِیوان، عِینُ الحَیات، آبِ بَقا برای مِثال که دراین راه در بدی نیکی ست / کآب حیوان درون تاریکی ست (سنائی - ۲۰)
آب حیوان
فرهنگ فارسی عمید

آب حیوان

آب حیوان
آب زندگانی:
خردیافته مرد یزدان پرست
بدو در یکی چشمه گوید که هست
گشاده سخن مرد با رای و کام
همی آب حیوانْش خواند بنام.
فردوسی.
چنین گفت روشن دل پرخرد
که هر کآب حیوان خورد کی مِرَد؟
فردوسی.
بدست آور از آب حیوان نشان
بخور زو و پس شاد زی جاودان.
اسدی.
اهل دنیا اهل دین نبود ازیرا راست نیست
هم سکندر بودن و هم آب حیوان داشتن.
سنائی.
که بدین راه در بدی نیکی است
آب حیوان درون تاریکی است.
سنائی.
در تاریکی است آب حیوان.
عمادی شهریاری.
شگفتی نبد کآب حیوان گهر
کند ماهی مرده را جانور
شگفت اندر آن ماهی مرده بود
که بر چشمۀ زندگی ره نمود.
نظامی.
بیا ساقی آن آب حیوان گوار
بدولت سرای سکندر سپار.
نظامی.
ذوق در غمها است پی گم کرده اند
آب حیوان را بظلمت برده اند.
مولوی.
آب حیوان اگر این است که دارد لب دوست
روشن است این که خضر بهره سرابی دارد.
حافظ
لغت نامه دهخدا

آب حیاط

آب حیاط
چشمه ای که در ظلمات میباشد که هر کس از آن بیاشامد نمی میرد، آب زندگانی
فرهنگ لغت هوشیار

آب حیات

آب حیات
جانفزا - آب زندگی آب زندگانی، نوعی حلواست مرکب از: شکر و کف چوبک و مغز پسته، نوعی از شراب آمیخته با دویه تند ما الحیاه، نوعی از مهره ها برنگ زرد که زنان از آن دستبند و مانند آن سازند، دهان معشوق، سخن گفتن معشوق، محبت باری تعالی که هرکس را جرعه ای از آن چشمه فیاض بنوشانند معدوم و فانی نگردد، سخنان اولیا و مردان کامل
فرهنگ لغت هوشیار

آب حیات

آب حیات
آب زندگانی، آب (فارسی) + حیات (عربی) در افسانه ها آب زندگانی که عمر جاویدان می دهد
آب حیات
فرهنگ نامهای ایرانی

آب حیات

آب حیات
آبِ زِندِگی، آب چشمه ای در ظلمات که هرکس از آب آن بیاشامد عمر جاویدان پیدا می کند و هرگز نمی میرد و خضر پیغمبر از آن آب نوشیده است، عِینُ الحَیات، چِشمِۀ حَیات، آبِ بَقا، چِشمِۀ اِلیاس، چِشمِۀ حِیوان، آبِ خِضر، جان اَفزا، چِشمِۀ زِندِگی، شَربَتِ حَیَوان، ماالحَیاة، آبِ حِیوان، نوشاب، چِشمِۀ نوش، جان فَزا، چِشمِۀ خِضر
آب حیات
فرهنگ فارسی عمید

آب حیات

آب حیات
آب زندگانی، گویند چشمه ای است در ظلمت که هر از آن بنوشد عمر جاودان پیدا می کند، اسکندر و خضر به دنبال آن رفتند، خضر از آن آب نوشید و عمر جاودان یافت، نوعی از شراب آمیخته به ادویه تند، ماءالحیات، نوعی از مهره ها
آب حیات
فرهنگ فارسی معین