جدول جو
جدول جو

معنی آب باختن

آب باختن((تَ))
از دست دادن شکوه و هیبت
تصویری از آب باختن
تصویر آب باختن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با آب باختن

آب تاختن

آب تاختن
شاش کردن، ادرار کردن، پیشاب ریختن
آب افکندن، آب انداختن، برای مِثال ز قلب آن چنان سوی دشمن بتاخت / که از هیبتش شیر نر آب تاخت (رودکی - ۵۴۱)
آب تاختن
فرهنگ فارسی عمید

آب تاختن

آب تاختن
میختن. میزیدن. (صحاح الفرس) :
ز قلب آنچنان سوی دشمن بتاخت
که از هیبتش شیر نر آب تاخت.
رودکی.
و سنگ اندر کمیزدان و دشخواری آب تاختن. (التفهیم)
لغت نامه دهخدا

آب ریختن

آب ریختن
گودالی که برای آبهای مستعمل مانند آب حمام و مطبخ کنده باشند، مستراح مبرز، ظرفی که از آن آب ریزند آفتابه، دلو (آبکش)، سرازیریهایی که آب آنها برودی میرسد
فرهنگ لغت هوشیار

در باختن

در باختن
بازی کردن باختن، خرید و فروخت کردن بیع و شری کردن، بخشیدن عطا کردن، وام دادن قرض دادن، از دست دادن باختن، (تصوف) محو کردن اعمال ماضی از نظر خود
فرهنگ لغت هوشیار

حب ساختن

حب ساختن
چیزی را بشکل گلوله های کوچک در آوردن، دارویی را بصورت حب در آوردن
فرهنگ لغت هوشیار

آب بازان

آب بازان
جمع آب باز، تیره ای از پستانداران بحری که عده کمی از آنها در رودخانه های نواحی حاره میزیند قطاس قاطوس قیطس حوت الحیض شناگران. این تیره شامل: بال ها و غیره میباشد
فرهنگ لغت هوشیار