جدول جو
جدول جو

معنی آب انداختن

آب انداختن((اَ تَ))
نطفه ریختن در رحم، ادرار کردن
تصویری از آب انداختن
تصویر آب انداختن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با آب انداختن

آب انداختن

آب انداختن
جدا شدن آب ماست وآش سرد وجز آن، آغازیدن میوه
آب انداختن
فرهنگ لغت هوشیار

آب انداختن

آب انداختن
جدا شدن آب برخی مواد غذایی مایع از دیگر اجزای آن
جاری کردن یا پُر کردن آب در جایی مانند کشتزار و حوض
آب انداختن
فرهنگ فارسی عمید

آب انداختن

آب انداختن
میختن ستور، پختگی آغازیدن میوه، جدا شدن آب ماست و آش سرد و جز آن از دیگر اجزاء
لغت نامه دهخدا

بش انداختن

بش انداختن
کودکان برای قرعه کشیدن طریق خاصی دارند که آنرا بش انداختن گویند باین طریق که حلقه وار میایستند و دست راست را پشت سر میبرند و یکنفر (یا علی) میگویند و بمجرد ادای این کلمه همه دستها از پشت سر بجلو میاید در حالیکه هر یک از آنها یک یا دو یا سه یا چهار انگشت از انگشتان یک دست خود را باز گذارده و بقیه را بسته است. آنگاه همانکه یا علی گفته انگشتهای باز را میشمارد و مثلا بیست و یک انگشت شده از خود یا از دیگری که قبلا قرار گذارده اند شمارش میکند. عدد آخر بهر کس افتاده (باز طبق قرار قبلی) او را بمیان کشیده بازی خود را (مثلا بازی باقلا بچند من) آغاز میکنند پشک انداختن
فرهنگ لغت هوشیار

پس انداختن

پس انداختن
تاخیر کردن بتعویق انداختن، قسطی از دین را بموعد ندادن، بتاخیر افتادن حیض در زن، تولید فرزند کردن (در مورد توهین بکار رود) تولید مثل کردن: سه بچه پس انداخته
فرهنگ لغت هوشیار